مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

دختری همتای خورشید

21 ماه گذشت

سلام  خودمونیما ولی حسابی داری بزرگ میشی اصلا باورم نمیشه اینقدر روزها دارند زود میگذرند کاش یه کم زمان صبر میکرد من هنوز تو لذت روزهای اولم من هنوز دارم به بارداری و شب های زیبای بی خوابی که باعث میشد با خدا مناجات کنم هستم ولی تو کجایی تو داری دو ساله میشی هر روز جلوی چشمام بزرگ و بزرگتر میشی انگار همین دیروز بود که تو به دنیا اومدی یه کوچولوی ضعیف که حتی نمیتونست گردنش رو بالا بگیره ولی الان چی شدی یه خانم کوچولو که این طرف و اون طرف میدوی حرف میزنی دستور میدی و کلی کار دیگه دو سال پیش یه چنین روزایی تو توی یه فضای بسته داشتی تو اب شنا میکردی و تا میتونستی مشت و لگد نثار من میکردی وای یادش بخیر با تمام سختی هاش چقدر لذت بخش بود با ...
17 خرداد 1392

اخرش تو با این شیرین زبونی هات من رو دیونه میکنی

دختر گلم نمیدونم چرا اصلا وقت نمیکنم بیام برات بنویسم تو هر روز داری بزرگتر میشی و بامزه تر تو این چند وقت بازم اتفاقای زیادی افتاده اول از همه بگم که از اون خونه قبلیه بلند شدیم و یه خونه دیگه اجاره کردیم که به نظر من خیلی خوبه کوچیکتر از اونجاست ولی چون صاحب خونه توش نیست خیلی خوبه تازه اصلا همسایه هم نداریم حسابی ارامش داریم حالا دیگه هر چی تو سر و صدا کنی من نگران نیستم و راحتیم  و اما از خودت بگم که خانم شدی و شیرین الان دیگه همه حرفی میزنی میری دم در یخچال می ایستی میگی شلاک بده (شکلات) هر صدایی که از تو کوچه میاد میگی شدا یه وقتایی که صدا بلند باشه میگی شدا اومد تشیدم (ترسیدم) گربه هم میبینی اول میو میو میکنی بعد میگی تشیدم اول...
11 خرداد 1392
1